تصور کنید که یک کتاب کامل را، حرف به حرف، کلمه به کلمه، در صدها صفحه—با دست!—کپی میکنید.
گاهی اوقات دستها و کمرتان درد میگرفت—چیزی که به یک ترجیعبند محبوب برای کاتبان یا نسخهنویسان قرون وسطی تبدیل شده بود که پس از اتمام کار، اغلب مینوشتند: «سه انگشت مینویسد، اما تمام بدن درد میکشد.» و، قرنها قبل از برق، وقتی هر روز خورشید غروب میکرد، شما به نوشتن زیر نور شمع ادامه میدادید.
وقتی اشتباهی میکردید، یک چاقوی قلمتراش کوچک برمیداشتید و آن «غلط تایپی» مزاحم را میتراشیدید و دوباره امتحان میکردید. برای بیش از هزار سال، کتابها تقریباً به همین شکل تکثیر میشدند.
آنها معمولاً بر اساس تقاضا کپی میشدند. بنابراین، ابتدا باید یک نسخه قرض میگرفتید، سپس معمولاً به یک کاتب حرفهای پول میدادید تا آن را کپی کند.
هفتهها، ماهها یا حتی سالها بعد، کتاب جدید شما آماده میشد. این فرآیند به طرز دردناکی کند و پرزحمت، پرهزینه بود و در قیمت کتابها منعکس میشد، که برای قرنها کمیاب و گران باقی ماندند.
نوآوری در شرق آسیا
در شرق آسیا، معرفی چاپ با قالب چوبی این وضعیت را کاملاً تغییر داد. تا قرن نهم، و احتمالاً حتی زودتر، چینیها کتابهای کاملی را با کندهکاریهای چوبی چاپ میکردند. آنها صفحات کامل را به صورت برجسته روی چوب میکندند، به آن جوهر میزدند و بعد با مالیدن پشت کاغذ، آن را چاپ میکردند. چینیها همچنین چاپ با حروف جداگانهای را که قابل استفاده مجدد بودند، اختراع کردند. در اواسط قرن یازدهم، در دوران سلسله سونگ اولیه، بی شنگ حروف متحرک (یا قابل بازچینی) ساخته شده از خاک رس پخته را اختراع کرد—اگرچه اختراع او، برخلاف چاپ با قالب چوبی، هرگز به طور گسترده جا نیفتاد. تا اوایل قرن سیزدهم، کرهایها از حروف متحرک فلزی استفاده میکردند، اما اروپاییها تا اواسط قرن پانزدهم از این تکنولوژی استفاده نکردند. مخترع اروپایی آن، یا بازآفرین آن، یک زرگر و کارآفرین مبتکر آلمانی بود که در شهر ماینتس زندگی میکرد.
گوتنبرگ
یوهانس گوتنبرگ، زمانی در دهه ۱۴۴۰، راهی پیدا کرد تا با استفاده از یک قالب دستی مبتکرانه، حروف جداگانهای را از آلیاژی که عمدتاً از سرب و قلع تشکیل شده بود، ریختهگری کند. این آلیاژ نقطه ذوب پایینی دارد و به سرعت خنک میشود و به گوتنبرگ و تیمش امکان میداد تا به سرعت صدها هزار قطعه حروف فلزی تولید کنند. یک چیز عالی دیگر در مورد فونتهای گوتنبرگ این بود که قابل بازیافت بودند. وقتی حروف آسیب میدیدند یا فرسوده میشدند، به سادگی میتوانستند ذوب شوند و دوباره به حروف نو و تمیز ریختهگری شوند.
اولین فونتهای اروپایی
اولین فونتها در اروپا بر اساس خوشنویسی گوتیک معاصر—نوعی که برای اسناد و کتابهای رسمی استفاده میشد—مدلسازی شدند. گوتنبرگ سعی در انقلابی کردن الفبا نداشت—هدف او تولید انبوه کتاب بود. بنابراین، کاملاً منطقی بود که فونتهایش را شبیه به خوشنویسیای بسازد که کاتبان در کتابهای خطی یا دستنویس استفاده میکردند—حروفی که خوانندگان با آنها آشنا بودند.
تایپفیس انجیل گوتنبرگ، حدود ۱۴۵۴، نقطه عطفی در تاریخچه تایپوگرافی.
اولین فونتهای رومی
چاپ به زودی از آلمان به کشورهای همسایه گسترش یافت و حتی از کوههای آلپ به جنوب عبور کرد و تا اوایل دهه ۱۴۶۰ در شبهجزیره ایتالیا مستقر شد. در سراسر اروپا، برای نوشتن، از اشکال مختلف منطقهای خط گوتیک استفاده میشد. در ایتالیا و شبهجزیره ایبری، یک شکل گردتر و بازتر از گوتیک به نام روتوندا (Rotunda) محبوب بود. اما وقتی نوبت به تولید آثار نویسندگان کلاسیک میرسید، گاهی اوقات از نوع کاملاً متفاوتی از خط استفاده میشد. به عنوان یک تایپفیس، سرانجام به آن «رومی» (roman) گفته شد.
یک تایپفیس رومی معمولی قرن پانزدهم.
این تایپفیس جدید بر اساس خط انسانگرایانه (humanist) معاصر بود که یک هیبرید بود و الفبای حروف کوچک خود را بر اساس مینیسکول کارولنژی، که برای اولین بار در قرنهای هشتم و نهم تحت حکومت شارلمانی توسعه یافته بود، مدلسازی کرده بود.
بنابراین، وقتی اولین چاپگران در ایتالیا، مهاجران آلمانی آرنولد پانارتز و کنراد سوینهایم، چاپخانه خود را در سوبیاکو در تپههای خارج از رم راهاندازی کردند، با چاپ نویسندگان کلاسیک رومی شروع کردند. و تایپفیس جدید خود را بر اساس خطوط انسانگرایانه معاصر مدلسازی کردند.
نیکلاس جنسون و تایپفیس رومی نمونه
اولین تایپفیسهای رومی هنوز برخی ویژگیهای گوتیک را نشان میدادند، اما یک نقطه عطف در طراحی تایپفیسهای رومی در سال ۱۴۷۰ رخ داد، زمانی که نیکلاس جنسون فرانسوی یک چاپخانه در ونیز تأسیس کرد. تایپفیس رومی جدید او تقریباً هرگونه نشانی از خط گوتیک را از طراحی خود پاک کرد و رومی جنسون به سرعت به الگویی برای دهها تایپفیس رومی بعدی تبدیل شد. با گسترش اومانیسم و اشتیاق آن به فرهنگ کلاسیک در سراسر اروپا، حروف عتیقه—فونتهای رومی—نیز با آنها رفتند. برای اومانیستها، گوتیک نماینده گذشته تاریک بود، رومی آینده روشن جدید!
تایپفیس رومی اثر نیکلاس جنسون (۱۴۷۶).
آلدوس مانوتیوس
فونتهای رومی اولیه قرن پانزدهم اغلب ونیزی نامیده میشوند. معمولاً، آنها کنتراست نسبتاً پایینی داشتند. با این حال، طراحی تایپفیس رومی در دهه ۱۴۹۰ دچار تغییر دیگری شد، زمانی که آلدوس مانوتیوس، ناشر-چاپگر بزرگ ونیزی، یک تایپفیس رومی جدید را به فرانچسکو گریفو، حکاک بولونیایی، سفارش داد. این سبک اغلب با «بمبو» (Bembo)، یک احیای قرن بیستمی از تایپفیس رومی آلدوس، همراه است.
بلکلتر و رومی امروزی
این روزها، تایپفیسهای بلکلتر (Blackletter) به ندرت برای تنظیم متون طولانی استفاده میشوند. اکثر خوانندگان با شکل حروف آن ناآشنا هستند و برای خواندن متون طولانی با بلکلتر دچار مشکل میشوند. با این حال، فونتهای بلکلتر یا گوتیک هنوز برای برندسازی محبوب هستند و با همه چیزهای قرون وسطایی، ادبیات و فیلمهای ترسناک، موسیقی هوی متال و حتی برندسازی آبجو مرتبط هستند. و برخی از قدیمیترین روزنامهها هنوز از فونتهای بلکلتر در سرصفحه خود استفاده میکنند.
شاید فکر کنید که استفاده از بلکلتر برای برجسته کردن قدمت روزنامه است، راهی برای مخابره این پیام که «ما اصالت داریم، ما جاافتادهایم.» اما استنلی موریسون، مورخ بریتانیایی تایپوگرافی، به جای آن پیشنهاد کرد که وقتی روزنامهها از دهه ۱۷۰۰ به طور معمول شروع به استفاده از سرصفحههای بلکلتر کردند، ناشران آنها به سادگی سیاهترین و ضخیمترین فونت موجود را میخواستند—و، مدتها قبل از ظهور تایپفیسهای نمایشی ضخیم در دهه ۱۸۰۰، بلکلتر تنها سبکی بود که این نیاز را برآورده میکرد.